«تابناک با تو» - برخی زنها نمیخواهند گذشته را پشت سر خود رها کنند. آنان ترجیح مـیدهند که همچنان در شرایط گذشته روزگار بگذرانند. اینها همان زنانی هستند که در مدرسه، در خانه، در مـحل کار، در ازدواج و در کار مادری، مـیخواهند پاسدار «دخـتر خوب گذشته» باشند. «ترجیح روش زن سنتی» در زنان، به سن و سال خاصی هم محدود نیست. بسیاری از زنان جوان را در دوران بیست و سی سالگی میبینیم که ترجیح میدهند از الگوی مادران خود استفاده کنند. این زنـان، که به نظر میرسد به «تغییر» علاقه چندانی ندارند، از این همه تغییری که در پیرامونشان میبینند سراسیمه میشوند.
میلیارد یکی از همین زنان جوان است که گرفتار اضطراب شد. او متوجه نبود که تـعارض دارد در وجـودش ریشهمیدواند. او که میخواست همچنان در نقش آشنای خود ظاهر شود نمیتوانست کامل در برابر همه تغییراتی که در پیرامون خود شاهد بود مقاومت کند؛ ولی خواهی نخواهی در شرایط گذار و تحول قرار گرفت. کمکم بـرایش عجیب مـینمود که چقدر با مادرش تفاوت دارد، آیا او هنوز تلاش میکرد در قالب زن سنتی باقی بماند؟ چه عاملی به او انگیزه میداد؟ آیا سبک و طرز زندگی مورد علاقهاش را انتخاب کرده بود؟ یا نه خیلی ساده تنها به سمت یـک سـبک و طرز راهی شده بود؟
وقتی ویژگیهای زنان سنتی را شرح میدهم ممکن است به نظرتان برسد که این ویژگیها یک کلیشه را میسازند یا یک کاریکاتور هستند و تا حدودی هم حق با مـاست زیـرا در شـکل افراط گونه خود به راستی کـه چـنین هـستند. هرچند به طور انفرادی ممکن است این زنان که با همه جنبههای این کلیشه مطابقت نداشته باشند، اما در مجموع به طرز خـودآگاه یا نـاخودآگاه تـرجیح میدهند زندگیشان شکل و شمایل آشنایی داشته باشد.
در ایـن بـخش اشاره من بیشتر به آن زن سنتی است که به طور اضطرارگونه پایبند سنتهاست. در ادامه مطلب به ملاکها و معیارهایی از زن سنتی اشاره کـردهام، بـبینید کـدام یک از این موارد در مورد شما مصداق دارد:
۱-برای رسیدن به احـساس امنیت خاطر به شخص دیگری متکی است.
۲-سعی دارد که پیوسته همه را راضی کند.
۳-سعی دارد که از هر بحث و مـشاجرهای اجـتناب کـند.
۴-برای رسیدن به احساس خودارزشمندی به تأیید و تصدیق دیگران احتیاج دارد.
۵-سـعی دارد بـه هر قیمتی که شده هماهنگ با دیگران باشد.
۶-نمیتواند خشمش را ابراز کند.
۷-میتواند کاملاً شایسته بـاشد، امـا خـودش را دست کم میگیرد.
۸-به راحتی احساس گناه میکند.
۹-به راحتی سرزنش دیـگران را مـیپذیرد.
۱۰-«دیـگران محور» است.
۱۱-عقایدش را با عذر و اعتذار ابراز میکند.
۱۲-نیاز افراد خانواده و دیگران را مقدم بـر نـیازهای خـود میداند.
۱۳-در بسیاری از زمینهها فاقد قاطعیت است.
۱۴-نیازها و خواستههایش را پنهانی و دور از چشم برآورده میسازد.
۱۵-به راحـتی نـقش رهبری را نمیپذیرد، پشتصحنه کار میکند.
اگر احساس میکنید پنج مورد یا بیشتر از مـوارد مـشروحه فـوق در شما مصداق دارد، داری برخی ازخصوصیات زن سنتی هستید.
لطفاً به این نکته توجه داشته بـاشید کـه ممکن است بعضی از این ویژگیها در مواقع خاص و در اندازهی معین، بسیار مطلوب باشند. امـا مشخصاً اگـر این ویژگیها به شکل افراط گونهای در مورد شما مصداق داشته باشند، ابداً مطلوب نیست و شما را بـا مـشکل روبهرو میسازد. اگر ویژگیهای فوق به شکل افراط گونه در شما وجود داشته بـاشد از اقـدام و انـدیشه مستقل فاصله گرفتهاید. برای بعضی از زنها تصمیمگیری درباره این که چگونه زندگی کنند از سالها قبل صـورت گـرفته اسـت و هرگونه بحث و مذاکره در این باره برای آنها بیمفهوم است.
اما این خصوصیات هـر انـدازه هم که ریشههای عمیق داشته باشند، در دوران تحول و گذر، با توجه به تغییرنگرشی که جمع کثیری از زنـان بـه آن رسیدهاند قابل تجزیه و تحلیل است. اجازه بدهید ببینیم که چگونه داشـتن برداشتی آزادانـهتر میتواند همه چیز را به هم بریزد؛
۱-وابـستگی زنـان مـوضوعی مربوط به گذشته است. باید بیاموزید کـه بـرای رسیدن به احساس امنیت خاطر به خودتان وابسته باشید. اگر منتظر آن باشید که مـردی از شـما حمایت کند، ضعف خود را بـه نـمایش گذاشتهاید.
۲-بـیجهت سـعی نـکنید که خوب ظاهر شوید. اگر بـخواهید مـیتوانید بحث کنید اگر بخواهید میتوانید بادیگران برخورد کنید، اگر کسی در مقام تـحقیر شـما بود در برابرش بایستید. این حق شـماست که خشمگین شویدو خـشمتان را ابـراز کنید.
۳-لازم نیست دیگران درباره ارزشـمند بـودن شما تصمیم بگیرند. تنها شما هستید که میتوانید این کاررا بکنید.
به سـادگی مـشاهده میکنید که تغییر نقش دادن تـا چـه انـدازه میتواند به زنـها احـساس گناه بدهد. ممکن است زنـی پایـبند سنتها باشد و به این نتیجه برسد که نباید با مسائل اینگونه برخورد کند. مـمکن اسـت زنی نتواند ایدههای جدید را بپذیرد، اما فـکر کـند که بـاید ایـن کـار را بکند. در نتیجه میبینیم بـا این به عقب و به جلو رفتن زن سنتی هم با تعارض روبرو میشود و هم مضطرب میگردد.
لیـدا، یـکی از این زنان سنتی است که خـود را زنـی گـرم، حـمایتگر و پرتـوجه ارزیابی میکند. در حـالی کـه از نداشتن دوست و معارض و فرصتهای مطلوب متأثر است، احساس میکند که وظیفه اصلی او توجه به خانواده است. ایـن احـساس وظـیفه بیش از حدی که او میخواهد و یا احتیاج دارد، او را پایـبند خـانه و خـانهنشینکرده اسـت. بـا ایـن حال، او از این فرصت ناچیزی از اوقاتش را صرف خودش میکند ناراحت است. به رغم همه تلاشها و پرکاریهایش او خود را مولد، خلاق و یا حتی مفید ارزیابی نمیکند.
هلگا زن دیگری است که زیـرآب اعتمادبهنفس، توانائیها و رضایت خاطرهایش را میزند. او پیوسته در مقام تحقیر و تکفیر خویشتن است. او در برخورد با پدر و مادر، کارفرما، همسر، فرزندان و اقوام و بستگان بهخود نقشی از درجه دوم اهمیت میدهد. او حتی متوجه نمیشود که چه زمـانی خـسته است. در حالیکه بار اصلی مسئولیت رفاه و سلامت روانی و جسمانی خانواده بر عهده اوست، به خودامتیازی نمیدهد. به جای آن پیوسته احساس میکند که زن ارزشمندی نیست و نمیتواند مسئولیتهای خود را انجام دهد.
وقـتی هـلگا احساس میکند که چیزی را جز آنچه که دارد میخواهد، احساس گناه میکند. او احساس میکند حق ندارد خواسته و تقاضایی داشته باشد. او به این افتخار میکند که خـواستههای زیـادی ندارد. او به استراحت، توجه، تـفریح و خـلوت خود بها نمیدهد و این گونه میان خود و اضطراب خود فاصله میاندازد.
زن سنتی مانند هلگا احساس میکند که نباید عصبانی شود و اصولاً چنین حقی ندارد. او احـساس مـیکند که نباید ابراز وجـود کـند و از خود قاطعیت نشان بدهد. نداشتن قاطعیت و ابراز وجود نکردن سبک و طرز زندگی اوست. او به این نتیجه رسیده و بر این باوراست که تنها زنهای آنچنانی ابراز وجود میکنند! او در حالی که در ایـن روزگـار زندگیمیکند، رفتارش به گونهای است که انگار از سیاره دیگری آمده است. برداشت او از یکزن خوب، زنی است که مهربان، فهیم، سپاسگزار، جذاب، ملایم، کوشا، دوستدارنده، صبور، وفادار، صادق، صمیمی، مطیع و غـیر جـنگنده باشد. او مـعتقد است زنانی که ابرازوجود میکنند، پرخاشگر و تهاجمی هستند؛ زنان خوب وابسته هستند، مسئولیت زندگی و تأمین خود را بـه دیگران واگذار میکنند. زنان خوب دیگران محورند و به دیگران توجهم یکنند. زنان خـوب مـفتخرانه و بـه شکل غرورآمیز از خودشان مراقبت نمیکنند. اما واقعیت این است که بسیاری از این زنان دیگر آموختهاند که باید از آمـوزشهای قـبلی خود فاصله بگیرند. هر چند هنوز تحت تأثیر نگرشها و کلیشههای قدیمی هستند.
ممکن اسـت فـکر کـنید که من با این توصیفات خود مبالغه میکنم. ممکن است بگویید که هلگا بخشی از نـسل مادر شما بوده و دیگردر دوران ما زندگی نمیکند. من قبلاً به این نکته اشاره کـردم در حالی که هیچ زنـی هـمه ویژگیهای مورد اشاره مرا ندارد، هنوز کسانی یافت میشوند که از بسیاری از این ویژگیها برخوردارند. اینها در شهرها، در حومههای شهری و در مناطق روستایی زندگی میکنند. مجرد یا متأهل هستند، غنی یا فقیر هستند. من به استناد تجربهام میگویم بـسیاری از زنانی که با آنها کار کردهام مواردی از این خصوصیات را یدک میکشند.
این زنها در تلاش برای چسبیدن به تصویرخاصی از زن و زنانه بودن، پیوند خود را با اسطورهای محکم میکنند. رشد جسمانی، عاطفی و عقلی آنها، تنها بـاید بـا این اسطوره سازگار باشد در غیر این صورت احساس میکنند به مقصود و منظور خود در زندگی نرسیدهاند. اگر با این مقصود و منظور هماهنگ نباشند اضطراب را تجربه میکنند.
لطفاً متوجه باشید که من مخالف همه کیفیاتی که بـه آن اشـاره کردم نیستم. همه آنها را تکفیر نمیکنم. اشکالی متوجه اغلب آنها نیست. به راستی دنیای خوبی میداشتیم اگر همه صبور، دوستدار و با ملاحظه بودیم. اماحرف من این است که پایبند شدن وسـواسگونه و بـا اضطراب به این توقعات شخصی مجالی به ویژگیهای «کمتر کاملی» که با آنها زندگی میکنیم نمیدهد.
به عبارت دیگر، هیچکس در همه احوال وبه طور کامل، حامی و مجری این خصوصیات واین فـضایل نـیست. ایـن امر غیرممکن است. همهانسانها نـمیتوانند مـثل یـک قدیس و معصوم زندگی کنند. این را خود زنان سنتی هم قبول دارند. به همین دلیل است که خودفریبی تا این اندازه حاکمیت دارد. زن به شـکل خـودآگاه ایـنحقیقت را میپذیرد که ما در مواردی مرتکبگناه میشویم و در مواردی هـم گـناه نمیکنیم. اما این زنها در ناخودآگاه خود به شکل وسواس گونه به دنبال خصوصیات زن سنتی میگردند. این تصویری است که زن سـنتی مـیخواهد آن رابـرای خود حفظ کند. او از این که گهگاه به سراغاین تصویر خـیالی برود راضی نیست. او اصرار دارد که در همه مواقع به خواستهاش برسد.